♥ ♣ ♥ sahere lovely ♥ ♣ ♥
روزگار بی مروت لحظه ای شـادم نکرد در قفس جان دادم و صیاد آزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم نمود آرزوی مرگ کردم ، مرگ هم یادم نکرد مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست مستی من مستی انگور نیست مست دوستم مستی انگور چیست؟ می رسد روزی که بی هم می شویم یک به یک از جمع هم کم می شویم می رسد روزی که ما در خاطرات موجب خندیدن و غم می شویم گاه گاهی یاد من کن ای ساحره می رسد روزی که بی هم می شویم
سیب سرخی را به من بخشید و رفت عاقبت بر عشق من خندید و رفت اشک در چشمـان سردم حلقه زد بی مروت گریه ام را دید و رفت
яima |